کتاب ساحل خونین اروند اثر رضا کشمیری انتشارات شهید کاظمی

کتاب ساحل خونین اروند اثر رضا کشمیری انتشارات شهید کاظمی

0% (0 نفر) از خریداران، این کالا را پیشنهاد کرده اند

برند :

انتشارات شهید کاظمی

ویژگی ها

  • رده‌بندی کتاب : زندگی‌نامه و بیوگرافی (آثار کلی)
  • نوع جلد : شومیز

مشخصات محصول

کتاب ساحل خونین اروند؛ روایت زندگی سه شهید غواص از گردان 410، گردانی که حاج قاسم سلیمانی آن را ستاره‌ی درخشان لشکر41 ثارالله نامید. روایتی داستانی از خاطرات سه پسرخاله‌ی غواص، شهید محسن باقریان و شهیدان مهدی و محمدرضا صالحی است که توسط رضا کشمیری به رشته تحریر در آمده است. اگر به دنبال حسّ کردن گوشه‌ای از رشادت و مظلومیّت رزمنده‌های غواص در عملیّات کربلای چهار هستید، کتاب «ساحل خونین اروند» را بخوانید. این کتاب روایتی است جذاب از زندگی پسرخاله‌های غواص، شهید محسن باقریان 19ساله، پیک گردان 410 غواص بود که همراه فرمانده‌اش حاج احمد امینی در عملیّات والفجر هشت به شهادت رسید و محمدرضا و مهدی صالحی دو برادر 18 و 19 ساله‌ای که مظلومانه با لباس غواصی در عملیات کربلای چهار به شهادت رسیدند. محمدرضا بعد از پسرخاله‌اش محسن، پیک گردان 410 لقب گرفت و مهدی فرمانده دسته ویژه شد. در همان شب عملیّات کربلای چهار، ترکشی، گلوی مهدی را می‌شکافد و او را آسمانی می‌کند. پیکر مطهرش به خانه برمی‌گردد اما محمدرضا مفقود می‌شود. 9 سال بعد همان‌طور که به مادرش قول داده بود به همراه دایی‌اش معلم شهید سیدجلال سجادی برمی‌گردد و استخوان‌هایش کنار برادر به خاک سپرده می‌شود.

نویسنده

رضا کشمیری

شابک

9786222851132

موضوع

شهدای غواص شهدای دفاع مقدس

رده‌بندی کتاب

زندگی‌نامه و بیوگرافی (آثار کلی)

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

زبان نوشتار

فارسی

تعداد صفحه

192

وزن

210 گرم

سایر توضیحات

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی درباره گردان 410 می‌گوید: « گردان 410 یک ستاره درخشان در لشکر 41ثارالله بود. ستاره زهره‌ای بود که همه نور آن را می‌دیدند... دلیل برجستگی این گردان یکی فرماندهان آن بودند و دیگری بچه‌هایی که آنجا تجمع کرده بودند که عصاره به تمام معنای فضلیت‌های مختلف بودند. ... وقتی وارد گردان می‌شدیم نمی‌توانستیم تصور کنیم که اینجا حوزه علمیه است یا نشانه‌های کوچکی از صدر اسلام است یا فضای کعبه است که تعدادی مشغول ذکر و دعا هستند.» گزیده متن: خاله هنوز در داغ پسرش محسن گرفته و ناراحت بود. سفره ناهار جمع شد. محمدرضا سینی به دست آمد توی آشپزخانه. سینی سنگین را گذاشت روی زمین. آمد کنار خواهرش سعیده و گفت: « ای زن به تو از فاطمه اینگونه خطاب است، ارزنده‌ترین زینت زن حفظ حجاب است. » هنوز حرف محمدرضا تمام نشده بود که خاله زد زیر گریه. بلند بلند گریه می‌کرد. محمدرضا دست خاله را گرفت و گفت: «چی شد خال‌بی‌بی؟ حالتون خوبه؟» خاله با گریه گفت: « محسن هم آخرین بار که می‌خواست بره جبهه، به من همین حرف‌ها رو زد.»

نظرات خریداران

خریدار کالا

خیلییییی زیباست.

جهت مشاهده نظرات بیشتر کلیک کنید
جهت مشاهده قیمت و خرید کلیک کنید