کتاب مسیر رستگاری اثر شبنم غفاری حسینی انتشارات شهید کاظمی

کتاب مسیر رستگاری اثر شبنم غفاری حسینی انتشارات شهید کاظمی

0% (0 نفر) از خریداران، این کالا را پیشنهاد کرده اند

برند :

انتشارات شهید کاظمی

ویژگی ها

  • رده‌بندی کتاب : زندگی‌نامه و بیوگرافی (آثار کلی)
  • نوع جلد : شومیز

مشخصات محصول

پرستاران در دوران دفاع مقدس با از خودگذشتگی و ایثار مثال زدنی خود، نقش‌آفرینی کردند. آنها در آن دوره باید نقش روانشناس، جامعه شناس، روانکاو، مشاور و مربی را در آن شرایط ایفا می‌کردند. بنابراین کار پرستاران تنها پرستاری و درمان مجروحان نبود؛ بلکه آنها هم سنگ صبور رزمندگان و هم در برهه‌ای از تاریخ جنگ تحمیلی که امکان اهدای خون به مجروحان و آسیب‌دیدگان وجود نداشت، این وظیفه را بر عهده می گرفتند و پیشقدم می‌شدند. دکتر بهزاد نیز از همین دست پرستارانی ست که همه وجودش را وقف جبه و مجروهان جنگ کرده بود. با اینکه او پرستار بود و به عنوان نیروی پرستار اعزام شده بود اما همه اورا به عنوان دکتر می شناختند و صدا میزند. این کتاب روایت یک عمر مجاهدت دکتر محمد رستگاری، پرستاری که مجاهدت‌هایش از دوران دفاع مقدس آغاز و تا ایام دفاع از سلامت ادامه داشته را با قلمی روان و ساده به تصویر کشیده است.

نویسنده

شبنم غفاری حسینی

ناشر

شهید کاظمی

شابک

9786222850814

موضوع

پرستاری در دفاع مقدس

رده‌بندی کتاب

زندگی‌نامه و بیوگرافی (آثار کلی)

قطع

رقعی

نوع جلد

شومیز

زبان نوشتار

فارسی

تعداد صفحه

344

وزن

370 گرم

سایر توضیحات

گزیدۀ متن: آن روز شاید اندازۀ یک جنگ مجروح آوردند بیمارستان. آن‌قدر سرم شلوغ بود که حتی نمی‌توانستم نفسی تازه کنم. گلویم خشک شده بود و می‌سوخت. درگیری رسیده بود به نزدیک بیمارستان. گاه‌گُداری از در و پنجره‌ها سرک می‌کشیدم توی خیابان تا ببینم چه خبر است. مأموران رژیم مرتب حمله می‌کردند و مردم فرار می‌کردند. یک دختربچه هم تک‌وتنها کِز کرده بود کنار خیابان و فرار مردم را نگاه می‌کرد. پنج‌شش‌ساله می‌زد. با چشم گشتم دنبال پدر و مادرش. یکی از مریض‌ها صدایم زد. می‌خواستم بروم سراغش که دیدم سروصدا زیاد شد. آمدم دم درِ اورژانس. ساختمان فعلی تغییر کرده. آن روز چند تا پله می‌خورد و وارد لابی وسط بیمارستان می‌شدیم. دویدم لب پله‌ها. دیدم یک پاسبان آن‌طرف خیابان روی زانو نشسته است و دارد نشانه‌گیری می‌کند. کاظمی بود. اصلاً فکرش را نمی‌کردم به کی می‌خواهد شلیک کند. دیگر این‌طرف خیابان را نگاه نکردم. چند دقیقه بعد صدای داد مردی پیچید توی بیمارستان. های‌های گریه می‌کرد و داد می‌زد رضوان...

جهت مشاهده قیمت و خرید کلیک کنید